این سوره سیزده آیت است، دویست و چهل و شش کلمه، هزار و صد و شصت حرف.
جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسران و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابى بن کعب قال: قال رسول الله (ص): «من قرأ سورة یا ایها النبى لم تحرم اعطاه الله توبة نصوحا».
قوله: یا أیها النبی لم تحرم ما أحل الله لک هذا اشد ما عوتب به رسول الله (ص) فی القرآن. حق تعالى و تقدس عتاب میکند رسول خویش را که چرا حرام میکنى بر خود آنچه ما حلال کردهایم ترا؟ اکنون خلاف است میان علماء تفسیر که آن چه بود که رسول بر خود حرام کرد؟ قومى گفتند: سریت وى بود، ماریة القبطیة، مادر ابراهیم نبى (ص)، بیرون مدینه در نخلستان در سرایى مقام داشت که زنان رسول نمىخواستند که در مدینه با ایشان نشیند، و گاه گاه رسول خدا از بهر طهارت بیرون شدى و او را دیدى و سبب تحریم وى آن بود که رسول هر شبانروزى نوبت داشت بحجرهاى از حجرههاى زنان، در نوبت حفصه دختر عمر خطاب، حفصة دستورى خواست تا بزیارت پدر شود. رسول خدا (ص) او را دستورى داد و خانه خالى گشت. کس فرستاد و ماریه را بخواند و ساعتى با وى خلوت داشت.
حفصه باز آمد و رسول را با ماریه خالى دید، بگریست و کراهیت نمود که حرمت من برداشتى و در نوبت من و حجره من با ماریه خلوت ساختى. رسول خدا (ص) گفت: «أ لیست هى جاریتى احلها الله لى؟»
این چه ضجرت و دلتنگى است؟ نه کنیزک منست و الله مرا حلال کرده؟ اکنون خاموش باش که از بهر دل تو و براى رضاى تو او را بر خود حرام کردم، و نگر که این حدیث پوشیده دارى و با هیچ زن از زنان من نگویى. جاء فی التفسیر: انه حرمها على نفسه فی الحال و حلف ان لا یطأها شهرا. بعضى مفسران گفتند: این قصه در نوبت و حجره عایشه (رض) رفت. عایشه حاضر نبود و حفصه بدو در رسید. رسول (ص) او را گفت: این حدیث با عایشه مگوى و از همه زنان من پوشیده دار. حفصه آن ساعت از رسول بپذیرفت که پوشیده دارد. بعد از آن بیرون آمد و با عایشه بگفت. عایشه در خشم شد و ضجرت نمود و با رسول (ص) گفت: ا فی یومى و حجرتى ما فعلت هذا باحد من ازواجک؟ رسول (ص) آن ساعت ماریه را بر خود حرام کرد و سوگند یاد کرد که: در حجره هیچ زنان خود نشود و زنان در این قصه بگفت و گوى آمدند. و یاران همه بترسیدند، پنداشتند که رسول همه زنان را طلاق داد. ایشان نیز همت کردند که زنان خود را طلاق دهند، تا بیست و نه روز بگذشت و رسول (ص) بحجرهها و نوبتهاى ایشان باز گشت و رب العالمین رسول را عتاب کرد که از بهر رضاى زنان آن کنیزک را چرا بر خود حرام کردى؟ لم تحرم ما أحل الله لک؟ قومى گفتند: رسول خدا (ص) عسل بر خود حرام کرد و سبب آن بود که در خانه زینب بنت جحش الاسدیة عکهاى عسل بود، بعضى خویشان وى بهدیه برده بودند، و رسول (ص) حلوا و عسل دوست داشتى و هر روز وى را عادت بود که بامداد بهمه حجرهها بگشتى و ایشان را بپرسیدى. در خانه زینب درازتر مىبود که عسل پیش وى مىنهاد و میخورد. عایشه را و حفصه را غیرت آمد، آن دراز نشستن وى بنزدیک زینب، و ایشان هر دو دوست یکدیگر بودند، بهم برساختند که چون رسول خدا درآید، آن گه که از خانه زینب بازگشته بود و عسل خورده گوئیم از تو برى مغافیر میآید و مغافیر صمغى است که ازو بویى ناخوش دمد و رسول (ص) بوى ناخوش سخت کراهیت داشتى لانه یأتیه الملک و نیز با بعضى زنان دیگر بگفتند که: چون رسول (ص) درآید با وى همین گوئید. چون رسول این سخن پیاپى از ایشان مىشنید، گفت: من عسل خوردهام مگر آن نحل که عسل نهاده عرفط خورده بود، آن گه سوگند یاد کرد که نیز نخورم و بر خود عسل حرام کردم.
رب العالمین آیت فرستاد که: لم تحرم ما أحل الله لک. و قیل: حلف یمینا فحرمها بها فامر بالکفارة فی الیمین. و قیل: حرمها على نفسه من غیر یمین.
و کان التحریم موجبا لکفارة الیمین. قال المفسرون قصة العسل اسند و قصة ماریة اشبه.
تبْتغی مرْضات أزْواجک اى تبتغى بتحریمها مراد ازواجک. و الله غفور رحیم غفر لک ما فعلت من التحریم.
قدْ فرض الله لکمْ تحلة أیْمانکمْ الفرض: التقدیر، لذلک سمیت المقدرات الفرائض لما فیها من الاعداد و الانصباء، من ذلک قوله عز و جل: سورة أنْزلْناها و فرضْناها اى فرضنا فیها یعنى: قدرنا، و التقدیر: هو تحدید حد الزنا مائة جلدة و حد القاذف ثمانین جلدة. و منه قوله تعالى: أوْ تفْرضوا لهن فریضة اى تقدروا لهن مهرا مقدرا. و التحلة: التحلیل. و التعلة: التعلیل، و کذلک التبصرة و التذکرة، و هذا الفرض هو التحلیل بما فی سورة المائدة و هو الاطعام و الکسوة و العتق و الصوم. و قوله: تحلة أیْمانکمْ اى کفارة ایمانکم، سمیت الکفارة تحلة لانها تحلل الحرج. و الله موْلاکمْ اى سیدکم و متولى امورکم له ان یتعبدکم بما یشاء. و هو الْعلیم بما کان من النبی (ص) و من نسائه. الْحکیم حکم له بکفارة الیمین و التحلیل لما حرمه على نفسه. قیل: انه صلى الله علیه و سلم کفر بعتق و عاود ماریة.
و إذْ أسر النبی اى کلم النبی (ص) فی سر الى بعض ازواجه، و هى حفصة، «حدیثا». و هو تحریم جاریته او ما کان حرم على نفسه مما احله الله له.
و قیل: حلف ان لا یطأ جاریته. فلما نبأتْ به اى اخبرت حفصة بالحدیث الذى اسر الیها رسول الله (ص) صاحبتها یعنى عائشة. و أظْهره الله الهاء ضمیر النبی (ص)، اى اطلع الله نبیه على ان حفصة قد انبأت بذلک عائشة. «عرف بعْضه و أعْرض عنْ بعْض اى اخبر النبی (ص) حفصة بعض ذلک الحدیث «و أعْرض عنْ بعْض» فلم یعرفها ایاه و لم یخبرها به على وجه الکرم و الاغضاء. قال ابن عیینة ما ناقش کریم قط. و قال الحسن ما استقصى کریم قط. معنى آیت آنست که: رسول خدا (ص) در بدو این قصه با حفصه دو سخن گفته بود: یکى حدیث ماریه و تحریم وى و دیگر حدیث خلافت که بعد از من خلافت ابو بکر و عمر را خواهد بود. گفتار این دو حدیث پوشیده دار و بر کس آشکارا مدار حفصه. هر دو سخن با عایشه بگفت.
رب العالمین رسول خویش را (ص) خبر داد که حفصه سر تو آشکارا کرد و آنچه تو گفتى که پوشیده دار با عایشه بگفت. پس رسول (ص) حفصه را عتاب کرد و بعضى از آنچه با عایشه گفته بود باز گفت و بعضى باز نگفت. حدیث تحریم ماریه باز گفت و حدیث خلافت باز نگفت و در پوشیدگى بگذاشت، نمىخواست که منتشر شود.
اینست که الله گفت: عرف بعْضه و أعْرض عنْ بعْض. کسایى «عرف» بتخفیف خواند بر معنى وعید، اى جازى علیه کمال تقول: قد عرفت ما صنعت. یعنى: سأجازیک علیه. این چنانست که پارسیان گویند از سر غضب و تهدید: آرى بدانستم فعل تو، یعنى که پاداش فعل تو بتو رسانم. رسول خدا (ص) با حفصه همین گفت و پاداش وى آن بود که او را طلاقى داد و با خانه پدر فرستاد.
عمر خطاب گفت: لو کان فی آل الخطاب خیر لما طلقک رسول الله. مقاتل گفت: رسول خدا او را طلاق نداد، لکن همت کرد که او را طلاق دهد جبرئیل (ع) آمد و گفت: لا تطلقها فانها صوامة قوامة و انها من نسائک فی الجنة عرف بعْضه عتاب است و أعْرض عنْ بعْض مسامحت است هم بیم داد و هم مسامحت کرد. فلما نبأها به اى نبأ النبی حفصة بذلک الحدیث «قالت» حفصة منْ أنْبأک هذا؟
اى من اخبرک بانى افشیت السر؟.
«قال» النبی، (ص): نبأنی الْعلیم بسرائر عباده و ضمائر قلوبهم.
«الْخبیر» بجمیع الامور لا یخفى علیه شیء.
إنْ تتوبا إلى الله این خطاب با عایشه و حفصه است و جواب شرط محذوف است، اى إنْ تتوبا إلى الله فهذا الواجب. لان قلوبکما قد زاغت و مالت عن الحق و استوجبتما التوبة. قال ابن زید: مالت قلوبکما بان سر کما ما کره رسول الله (ص) من تحریم جاریته. میگوید: اگر توبه کنید از پشتى دادن یکدیگر بایذاء رسول خدا سزاى شما و واجب بر شما اینست که دلهاى شما از راستى بگشته است، که آنچه رسول خدا کراهیت داشت و برنج دل وى بازگشت از تحریم ماریه شما بآن شادى نمودید. و إنْ تظاهرا علیْه قرأ اهل الکوفة تظاهرا بتخفیف الظاء، و الآخرون بتشدیدها اى تتعاونا على اذى النبی (ص). فلا یضره تظاهر کما علیه.
فإن الله هو موْلاه ولیه و ناصره. «و جبریل» معینه. و صالح الْموْمنین یعنى ابا بکر و عمر و الْملائکة بعْد ذلک اى مع ذلک. «ظهیر» اى اعوان متظاهرون على من یوذیه. و قوله «ظهیر» واحد بمعنى الجمع کقوله: «و حسن أولئک رفیقا».
عسى ربه إنْ طلقکن اى واجب من الله ان طلقکن رسوله. أنْ یبْدله أزْواجا خیْرا منْکن مسْلمات اى خاضعات لله بالطاعة «موْمنات» مصدقات بتوحید الله. «قانتات» مطیعات لله مصلیات «تائبات» راجعات من الذنوب.
«عابدات» موحدات. «سائحات» صائمات سمى الصائم سائحا لانه یسبح فی النهار بلا زاد. و قیل: مهاجرات، و قیل: «سائحات» اى یسحن معه حیث ما ساح.
«ثیبات» یعنى آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون. «و أبْکارا» مریم بنت عمران ام عیسى (ع) یعنى: لو طلقکن بعثناهما له. قیل: الآیة واردة فی الاخبار عن القدرة لا عن الکون، لانه قال: «إنْ طلقکن» و قد علم انه لا یطلقهن هذا کقوله: و إنْ تتولوْا یسْتبْدلْ قوْما غیْرکمْ ثم لا یکونوا أمْثالکمْ و هذا اخبار عن القدرة لا ان فی الوجود امة هى خیر من امة محمد (ص).
یا أیها الذین آمنوا قوا أنْفسکمْ و أهْلیکمْ نارا اى مروهم بالخیر و انهوهم عن الشر و علموهم و ادبوهم تقوهم بذلک. نارا وقودها الناس اى حطبها و ما توقد به الناس. اقتصر على ذکر الناس دون الجن، لان المقصود فی الآیة تحذیر الانس. «و الْحجارة» هى حجارة الکبریت لانها اشد حرارة. و یحتمل ان یرید بها الاصنام المعبودة دلیله انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم «علیها» اى على النار «ملائکة» موکلون و هم الزبانیة التسعة عشر و اعوانهم. «غلاظ شداد» اى غلاظ الاقوال شداد الافعال. و قیل: غلاظ الخلقة شداد اقویاء، یعملون بارجلهم کما یعملون بایدیهم، لم یخلق الله فیهم الرحمة یدفع الواحد منهم بالدفعة الواحدة سبعین الفا فی النار لا یعْصون الله ما أمرهمْ فی عقوبة الکفار. و یفْعلون ما یوْمرون من غیر تأخیر و زیادة و نقصان. و دلت الآیة على وجوب الامر بالمعروف فی الدین للاقرب فالاقرب.
یا أیها الذین کفروا لا تعْتذروا الْیوْم القول هاهنا مضمر اى یقال لهم یوم القیامة لا تعْتذروا الْیوْم اذ لا یقبل منکم الاعتذار، نظیره فیوْمئذ لا ینْفع الذین ظلموا معْذرتهمْ. إنما تجْزوْن بالآخرة ما کنْتمْ تعْملون فی الدنیا.
یا أیها الذین آمنوا توبوا إلى الله توْبة نصوحا قرأ ابو بکر عن عاصم «نصوحا» بضم النون و هو مصدر نصح نصحا و نصوحا، اى توبة ذات نصح و نصوح، تنصح صاحبها بترک العود الى ما تاب منه. و قراءة العامة بفتح النون مثل صبور و شکور و معناه: الخالص الصادق. یقال: نصح الشیء اذا خلص و نصح له: اخلص له القول. و قال الزجاج: هو من النصح و هو الخیاطة و المنصح و النصاح الإبرة و النصاح خیط الخیاط کان التوبة سمیت نصوحا لانها تخیط ما یخرق الذنب. و فی الخبر ان رسول الله (ص) قال: «المومن واه راقع فطوبى لمن مات على رقعه».
روى عن عمر رضی الله عنه قال: التوبة النصوح ان یتوب ثم لا یعود الى الذنب کما لا یعود اللبن الى الضرع. و قال الکلبى: التوبة النصوح ان یستغفر باللسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن. و قال سعید بن جبیر: هى توبة مقبولة و لا تقبل ما لم یکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطاعات. و قال ابو بکر الوراق: هى ان تضیق علیک الارض بما رحبت و تضیق علیک نفسک کتوبة الثلاثة الذین خلفوا. و قال ابو بکر الزقاق المصرى: هى رد المظالم و استحلال الخصوم و ادمان الطاعات. و قال ذو النون: علامتها ثلاث: قلة الکلام، قلة الطعام، و قلة المنام. و قال سهل بن عبد الله هى: توبة اهل السنة و الجماعة، لان المبتدع لا توبة له بدلیل
قوله (ص): «حجر الله على کل صاحب بدعة ان یتوب»
عسى ربکمْ أنْ یکفر عنْکمْ سیئاتکمْ ان تبتم. و یدْخلکمْ جنات تجْری منْ تحْتها الْأنْهار یوْم لا یخْزی الله النبی اى یکفر عنکم سیئاتکم فی یوم لا یخزى الله النبی، اى لا یذله و لا یهینه و لا یشوره فیما یشفع و لا یقع خلف فیما وعد المومنین من الله. و الذین آمنوا معه لا یخزیهم ایضا. و قیل: تم الکلام على النبی ثم استأنف فقال: و الذین آمنوا معه نورهمْ یسْعى بیْن أیْدیهمْ و بأیْمانهمْ اى یحیط بهم نور اعمالهم اذا مشوا على الصراط. و قیل: اراد بقوله و بأیْمانهمْ اى و بایمانهم کتبهم التى فیها بشارتهم بالجنة. و فی التفسیر ان انوارهم متفاوتة على حسب اعمالهم منهم من یکون نوره الى مسافة بعیدة یسعى بین یدیه و منهم من نوره لا یتعدى موضع قدمه و هذا عند جوارهم على الصراط. یقولون ربنا أتْممْ لنا نورنا و اغْفرْ لنا إنک على کل شیْء قدیر انما یقولون ذلک اذا طفئ نور المنافقین و یبقون فی الظلمة فیخافون ان یطفأ نورهم ایضا.
یا أیها النبی جاهد الْکفار بالسیف. و الْمنافقین باللسان و اظهار الحجة.
و اغْلظْ علیْهمْ لا تلاینهم و لا تضعف فی مجاهدة الکفار و مقاتلتهم و جدال المنافقین و محاجتهم و اغلظ علیهم عاید على الفریقین جمیعا، ثم اخبر تعالى عن مقامهم فی الآخرة و ما اعد لهم، فقال: و مأْواهمْ جهنم و بئْس الْمصیر. قیل: النفاق امر مستتر فی القلب و لم یکن للنبى (ص) سبیل الى ما فی القلوب من النفاق و الاخلاص الا بعد اعلام من قبل الله تعالى فامر صلى الله علیه و سلم بمجاهدة من علمه منافقا باعلام الله ایاه باللسان دون السیف لحرمة تلفظه بالشهادتین و ان یجرى علیه احکام المسلمین ما دام کذلک الى ان یموت.
قوله: ضرب الله مثلا للذین کفروا امْرأت نوح و امْرأت لوط ختم السورة بما یعود الى اولها من وعظ نساء النبی و اعلامهن ان اتصالهن برسول الله (ص) لا یدفع عنهن العذاب کما لم یدفع و لم ینفع امرأة نوح و اسمها واعلة و امرأة لوط و اسمها واهلة، و انما ینفع العمل الصالح، کانتا تحْت عبْدیْن منْ عبادنا صالحیْن فخانتاهما بالنفاق و ابطان الکفر و افشاء اسرارهما. کانت امرأة نوح تقول انه مجنون و تخبر الجبابرة بایمان من آمن به لیقتلوه و یفتنوه. و کانت امرأة لوط تخبر القوم اذا اتاه ضیف لیتعرضوا له بالفجور و لم یکن خیانتهما فی الفرج، فقد عصم الله انبیاء من ذلک. فلمْ یغْنیا عنْهما من الله شیْئا اى لم یغنیا عن امرأتیهما من الله دفع عذاب. و قیل ادْخلا اى قیل: لزوجتى نوح و لوط ادْخلا النار مع الداخلین اى یقال لهما فی القیامة. و ذکر بلفظ جمع المذکر لانهن لا ینفردن بالدخول و اذا اجتمعا فالغلبة للذکور. و کذلک قوله: من الْقانتین.
و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امْرأت فرْعوْن نصب قوله امرأة فرعون بدلا من قوله مثلا. و یجوز ان یکون معناه ضرب مثلا بامرأة فرعون فلما حذف الباء نصب إذْ قالتْ رب ابْن لی عنْدک بیْتا فی الْجنة قیل: لما آمنت امرأة فرعون امر بها فشدت باربعة اوتاد و وضعت على صدرها صخرة عظیمة، ف قالتْ رب ابْن لی عنْدک بیْتا فی الْجنة فاراها الله بیتها فی الجنة من درة و کانت الملائکة تظلها باجنحتها و قیل: لما اتوها بالصخرة: قالتْ رب ابْن لی عنْدک بیْتا فی الْجنة فابصرت بیتها فی الجنة من درة و انتزع الله روحها فالقیت الصخرة على جسد لیس فیه روح و لم تجد ألما من عذاب فرعون. و نجنی منْ فرْعوْن و عمله اى من کفره و شرکه، و قیل: من تعذیبه، و قیل: من جزاء اعماله و هو النار.
و نجنی من الْقوْم الظالمین یعنى: اهل مصر، قوم فرعون، امر الله تعالى ازواج النبی (ص) بان یسلکن سبیلها فی الایمان و الصبر لله و ترک الکفر بالله.
و مرْیم ابْنت عمْران التی أحْصنتْ فرْجها فنفخْنا یعنى: نفخ جبرئیل بامرنا فیه، اى فی جیب درعها و قیل: فی فرجها، و قیل: فی عیسى من روحنا المخلوقة لنا. و صدقتْ بکلمات ربها یعنى: الشرائع التى شرعها الله للعباد بکلماته المنزلة. و قیل: صدقت بعیسى و هو کلمة الله قرأ ابو عمرو و یعقوب و حفص عن عاصم و کتبه على الجمع، اراد الکتب التى انزلت على ابراهیم و موسى و داود و عیسى علیهم السلام. و قرأ الآخرون بکتابه على التوحید و المراد به الانجیل اى قبلته منه.
و کانت من القانتین المطیعین لربها و قیل: یرید بالقانتین رهطها و عشیرتها فانهم کانوا اهل صلاح مطیعین لله .
روى عن النبی (ص) قال: «حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و آسیة امرأة فرعون.
و روى عن معاذ بن جبل: ان النبی (ص) دخل على خدیجة و هی تجود بنفسها، فقال: أ تکرهین ما نزل بک یا خدیجة و قد جعل الله فی الکره خیرا کثیرا، فاذا قدمت على صراتک فاقرئهن منى السلام. قالت: یا رسول الله و من هن؟ قال مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم، و حلیمة اخت موسى. فقالت بالرفاء و البنین.